داستان کوتاه

داستان های کوتاه ولی تاثیر گذار

داستان کوتاه

داستان های کوتاه ولی تاثیر گذار

تو کزمحنت دیگران بی غمی

دوشنبه, ۱۲ آذر ۱۳۹۷، ۱۱:۱۳ ب.ظ

معلم اسم دانش آموز را صدا کرد. دانش آموز پای تخته رفت. 
معلم گفت: «شعر بنی آدم را بخوان.»
دانش آموز شروع کرد:

بنی آدم اعضای یکدیگرند
که در آفرینش ز یک گوهرند

چو عضوی به درد آورد روزگار
دگر عضوها را نماند قرار

به اینجا که رسید متوقف شد.
معلم گفت: «بقیه اش را بخوان!»
دانش آموز گفت: «یادم نمی آید.»
معلم گفت: «یعنی چی؟ این شعر ساده را هم نتوانستی حفظ کنی؟!»
دانش آموز گفت: «آخه مشکل داشتم. مادرم مریض است و گوشه خانه افتاده، پدرم سخت کار می کند اما مخارج درمان بالاست، من باید کارهای خانه را انجام بدهم و هوای خواهر برادرهایم را هم داشته باشم، ببخشید.»
معلم گفت: «ببخشید! همین؟! مشکل داری که داری، باید شعر رو حفظ می کردی. مشکلات تو به من مربوط نمیشه!»
در این لحظه دانش آموز گفت:

تو کز محنت دیگران بی غمی
نشاید که نامت نهند آدمی

Related image

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۷/۰۹/۱۲
سروش حقیقت

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی