تو کزمحنت دیگران بی غمی
دوشنبه, ۱۲ آذر ۱۳۹۷، ۱۱:۱۳ ب.ظ
معلم اسم دانش آموز را صدا کرد. دانش آموز پای تخته رفت.
معلم گفت: «شعر بنی آدم را بخوان.»
دانش آموز شروع کرد:
بنی آدم اعضای یکدیگرند
که در آفرینش ز یک گوهرند
چو عضوی به درد آورد روزگار
دگر عضوها را نماند قرار
به اینجا که رسید متوقف شد.
معلم گفت: «بقیه اش را بخوان!»
دانش آموز گفت: «یادم نمی آید.»
معلم گفت: «یعنی چی؟ این شعر ساده را هم نتوانستی حفظ کنی؟!»
دانش آموز گفت: «آخه مشکل داشتم. مادرم مریض است و گوشه خانه افتاده، پدرم سخت کار می کند اما مخارج درمان بالاست، من باید کارهای خانه را انجام بدهم و هوای خواهر برادرهایم را هم داشته باشم، ببخشید.»
معلم گفت: «ببخشید! همین؟! مشکل داری که داری، باید شعر رو حفظ می کردی. مشکلات تو به من مربوط نمیشه!»
در این لحظه دانش آموز گفت:
تو کز محنت دیگران بی غمی
نشاید که نامت نهند آدمی
۹۷/۰۹/۱۲